سوال ازعزرائیل

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    ازعزرائیل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانی که جان

     

    بنی آدمی را میگرفتی؟عزرائیل جواب داد:یک بارخندیدم،

    یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. "خنده ام" زمانی بود که

    به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم،اورادرکنارکفاشی

    یافتم که به کفاش میگفت:کفشم را طوری بدوز که یک سال

    دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم..
    "گریه ام"زمانی بود که به من دستور داده شدجان زنی رابگیرم،

    او را دربیابانی گرم وبی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود..

    منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم.

    .دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه

    کردم.."ترسم"زمانی بودکه خداوندبه من امرکردجان فقیهی

    را بگیرم نوری ازاتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور

    بیشترمی شد وزمانی که جانش را می گرفتم از

    درخشش چهره اش وحشت زده شدم..دراین هنگام خدا وند

    فرمود:میدانی آن عالم نورانی کیست؟..


    او همان نوزادی ست که جان مادرش راگرفتی.


    من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن

    که باوجودمن،موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود..

    هيئت قمر بنی هاشم (ع) روستای ورپام...
    ما را در سایت هيئت قمر بنی هاشم (ع) روستای ورپام دنبال می کنید

    برچسب : سوال,ازعزرائیل, نویسنده : 7msy1377b بازدید : 149 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:17